کتاب آونگ خاطرههای ما مجموعهای از 3 نمایشنامه است که به گفته عباس معروفی قرار بوده در ایران چاپ و منتشر شود. صحنه با برشی طولی از یک مغازه ساعتسازی آغاز میشود، که به دیوارهای آن تعدادی ساعت جورواجور آویخته شده است. زمان اجرای نمایش، صدای گنگ تظاهرات خیابانی...
توضیحات بیشتر
کتاب آونگ خاطرههای ما مجموعهای از 3 نمایشنامه است که به گفته عباس معروفی قرار بوده در ایران چاپ و منتشر شود. صحنه با برشی طولی از یک مغازه ساعتسازی آغاز میشود، که به دیوارهای آن تعدادی ساعت جورواجور آویخته شده است. زمان اجرای نمایش، صدای گنگ تظاهرات خیابانی...
«دار سایه درازی داشت. وحشتناک و عجیب. خورشید که برمیآمد، سایهاش از جلو همه مغازهها و خانهها میگذشت.»
با این صحنه شگفت سال بلوا آغاز میشود. داستانی که در آن همه چیز منظم است و منظم نیست؛ داستانی که تاریخی است و تاریخی نیست؛ داستانی که روایتش خطی است...
توضیحات بیشتر
«دار سایه درازی داشت. وحشتناک و عجیب. خورشید که برمیآمد، سایهاش از جلو همه مغازهها و خانهها میگذشت.»
با این صحنه شگفت سال بلوا آغاز میشود. داستانی که در آن همه چیز منظم است و منظم نیست؛ داستانی که تاریخی است و تاریخی نیست؛ داستانی که روایتش خطی است...
یکی بود یکی نبود. یک ماهی سیاه کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی میکرد. این جویبار از دیوارههای سنگی کوه، بیرون میزد و ته درّه روان میشد.
خانهی ماهی کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی بود؛ زیر سقفی از خزه. شبها، دوتایی زیر خزهها میخوابیدند. ماهی کوچولو...
توضیحات بیشتر
یکی بود یکی نبود. یک ماهی سیاه کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی میکرد. این جویبار از دیوارههای سنگی کوه، بیرون میزد و ته درّه روان میشد.
خانهی ماهی کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی بود؛ زیر سقفی از خزه. شبها، دوتایی زیر خزهها میخوابیدند. ماهی کوچولو...
من عروسک سخنگوی اولدوز خانم هستم. قصهی من و اولدوز پیش از قصهی کلاغها روی داده، آن وقتها که زن بابای اولدوز یکی دو سال بیشتر نبود که به این خانه آمده بود و اولدوز چهار پنج سال بیشتر نداشت. آن وقتها من سخن گفتن بلد نبودم. ننه ی...
توضیحات بیشتر
من عروسک سخنگوی اولدوز خانم هستم. قصهی من و اولدوز پیش از قصهی کلاغها روی داده، آن وقتها که زن بابای اولدوز یکی دو سال بیشتر نبود که به این خانه آمده بود و اولدوز چهار پنج سال بیشتر نداشت. آن وقتها من سخن گفتن بلد نبودم. ننه ی...
دنیای جادوگری میتواند دنیایی سیاه و خطرناک باشد. وردهایی هستند که در شش هجا میتوانند باعث مرگ شوند، معجونهایی هستند که قادرند اختیار افراد را سلب کنند و جانورانی جادویی وجود دارند که میتوانند حتی دلاورترین جادوگران را از پای در آورند. به همین دلیل است که کارهای شجاعانه...
توضیحات بیشتر
دنیای جادوگری میتواند دنیایی سیاه و خطرناک باشد. وردهایی هستند که در شش هجا میتوانند باعث مرگ شوند، معجونهایی هستند که قادرند اختیار افراد را سلب کنند و جانورانی جادویی وجود دارند که میتوانند حتی دلاورترین جادوگران را از پای در آورند. به همین دلیل است که کارهای شجاعانه...
کتاب «افسانههای بیدل قصهگو» نوشته جوآن جو رولینگ، ملقب به جی.کی.رولینگ ( -۱۹۶۵) نویسنده مجموعه داستانهای هری پاتر است. او با نوشتن این مجموعه تبدیل به مشهورترین نویسنده جهان شد و شمارگان انتشار کتابهایش از پانصد میلیون فراتر رفت.
این کتاب به عنوان آخرین کتاب حاشیهای و مرتبط با...
توضیحات بیشتر
کتاب «افسانههای بیدل قصهگو» نوشته جوآن جو رولینگ، ملقب به جی.کی.رولینگ ( -۱۹۶۵) نویسنده مجموعه داستانهای هری پاتر است. او با نوشتن این مجموعه تبدیل به مشهورترین نویسنده جهان شد و شمارگان انتشار کتابهایش از پانصد میلیون فراتر رفت.
این کتاب به عنوان آخرین کتاب حاشیهای و مرتبط با...
ماجرای هری پاتر و محفل ققنوس از آنجا آغاز می شود که کلاس آمادگی در برابر جادوی سیاه منحل می شود. هری این کلاس را برای مبارزه در برابر ولدمورت قاتل پدرو مادرش تشکیل داده بود اما پروفسور آمبریج بازرس وزارت سحر و جادو به وجود کلاس پی می...
توضیحات بیشتر
ماجرای هری پاتر و محفل ققنوس از آنجا آغاز می شود که کلاس آمادگی در برابر جادوی سیاه منحل می شود. هری این کلاس را برای مبارزه در برابر ولدمورت قاتل پدرو مادرش تشکیل داده بود اما پروفسور آمبریج بازرس وزارت سحر و جادو به وجود کلاس پی می...
با درگذشت بری فیربرادر در سال های آغازین چهل سالگی پگفورد در بهت و حیرت فرو می رود.
پگفورد با میدان و بازار سنگفرش شده و کلیسای قدیمی اش چشم انداز نفس گیری از زندگی روستایی را به نمایش می گذارد اما آنچه در فراسوی این ظاهر فریبنده نهفته...
توضیحات بیشتر
با درگذشت بری فیربرادر در سال های آغازین چهل سالگی پگفورد در بهت و حیرت فرو می رود.
پگفورد با میدان و بازار سنگفرش شده و کلیسای قدیمی اش چشم انداز نفس گیری از زندگی روستایی را به نمایش می گذارد اما آنچه در فراسوی این ظاهر فریبنده نهفته...
گاهی اوقات دنیای واقعی بسیار پرضد و نقیض میشود. همیشه لبریز از انصاف و مهربانی نیست. در دنیای واقعیت همهی داستانها پایان خوشی ندارند. از این روست که گاه و بیگاه به دنیای خیال میگریزیم زیرا در آنجا همه چیز بر وفق مراد است و به پایان خوشی ختم...
توضیحات بیشتر
گاهی اوقات دنیای واقعی بسیار پرضد و نقیض میشود. همیشه لبریز از انصاف و مهربانی نیست. در دنیای واقعیت همهی داستانها پایان خوشی ندارند. از این روست که گاه و بیگاه به دنیای خیال میگریزیم زیرا در آنجا همه چیز بر وفق مراد است و به پایان خوشی ختم...
اهالی دهکدهی لیتل هنگلتون هنوز آن جا را به نام خانهی ریدل میشناختند اما از زمان سکونت خانواده ریدل در آن جا سالها میگذشت. خانهی ریدل بالای تپهای مشرف به دهکده بود. بعضی از پنجرههای آن تختهکوب شده و قسمتهایی از سفالهای شیروانی آن افتاده بود. ساقههای پیچک از...
توضیحات بیشتر
اهالی دهکدهی لیتل هنگلتون هنوز آن جا را به نام خانهی ریدل میشناختند اما از زمان سکونت خانواده ریدل در آن جا سالها میگذشت. خانهی ریدل بالای تپهای مشرف به دهکده بود. بعضی از پنجرههای آن تختهکوب شده و قسمتهایی از سفالهای شیروانی آن افتاده بود. ساقههای پیچک از...
هری پاتر از بسیاری از جهات پسر بچهی عجیبی بود. از یک سو از تعطیلات تابستان بیشتر از هر وقت دیگر سال متنفر بود. از سوی دیگر واقعا دوست داشت تکالیف مدرسهاش را انجام دهد اما ناچار بود به طور مخفیانه در نیمههای شب به این کار بپردازد. آخر...
توضیحات بیشتر
هری پاتر از بسیاری از جهات پسر بچهی عجیبی بود. از یک سو از تعطیلات تابستان بیشتر از هر وقت دیگر سال متنفر بود. از سوی دیگر واقعا دوست داشت تکالیف مدرسهاش را انجام دهد اما ناچار بود به طور مخفیانه در نیمههای شب به این کار بپردازد. آخر...
کوتوله با تکانِ مختصرِ سرش به دکتر سلام کرد، سیگارِ خاموشش را جوید و جوری بدعُنُق روبهروش را نگاه کرد که انگار جادوش کردهاند. دکتر رد نگاهش را گرفت و خیلی زود مجبور شد خودش را جمعوجور کند؛ تا هم معلوم نشود جا خورده و هم بتواند این حالتِ...
توضیحات بیشتر
کوتوله با تکانِ مختصرِ سرش به دکتر سلام کرد، سیگارِ خاموشش را جوید و جوری بدعُنُق روبهروش را نگاه کرد که انگار جادوش کردهاند. دکتر رد نگاهش را گرفت و خیلی زود مجبور شد خودش را جمعوجور کند؛ تا هم معلوم نشود جا خورده و هم بتواند این حالتِ...
یک روز که خورشید با زور و زحمت بالا آمده بود و شوننباوم داشت میرفت سمتِ لاپاس، خورد به یکی از این گلهها که تماشایش همیشه لبخندی دوستانه روی صورتش میانداخت. قدمهاش را کمی یواشتر برداشت و دستش را دراز کرد تا همینطور که رد میشود، دستی بکشد به...
توضیحات بیشتر
یک روز که خورشید با زور و زحمت بالا آمده بود و شوننباوم داشت میرفت سمتِ لاپاس، خورد به یکی از این گلهها که تماشایش همیشه لبخندی دوستانه روی صورتش میانداخت. قدمهاش را کمی یواشتر برداشت و دستش را دراز کرد تا همینطور که رد میشود، دستی بکشد به...
آنچه بر اهمیت این کتاب در مجموعه آثار رومن گاری می افزاید این است که در واقع زندگی نامه نوینسده ا ست و تلخی ها و شیرینی های آن چه بسا به زندگی نسل ما نزدیک باشد.
نویسنده در اینجا از روابط شورانگیز خود با مادرش و عشق مادر...
توضیحات بیشتر
آنچه بر اهمیت این کتاب در مجموعه آثار رومن گاری می افزاید این است که در واقع زندگی نامه نوینسده ا ست و تلخی ها و شیرینی های آن چه بسا به زندگی نسل ما نزدیک باشد.
نویسنده در اینجا از روابط شورانگیز خود با مادرش و عشق مادر...
رومن گاری در رمان لیدی ال دو دلداده را از میان خیل جوانان اواخر قرن پرآشوب قرن نوزدهم برگزیده که یکی آرمان سودای مبارزه سیاسی را در سر می پروراند و دیگری دیانا سودایی عشق است و معشوق را به تمامی برای عشق ورزیدن می خواهد.
پیداست که در...
توضیحات بیشتر
رومن گاری در رمان لیدی ال دو دلداده را از میان خیل جوانان اواخر قرن پرآشوب قرن نوزدهم برگزیده که یکی آرمان سودای مبارزه سیاسی را در سر می پروراند و دیگری دیانا سودایی عشق است و معشوق را به تمامی برای عشق ورزیدن می خواهد.
پیداست که در...
رومن گاری با چهار نام مختلف داستان نوشت، دوبار جایزهی گنکور برد، تا پایان عمرش به ژنرال دوگل وفادار ماند و هیچ گاه نتوانست خاطرهی فداکاریهای خارقالعادهی مادرش را از یاد ببرد. در سالهایی که بسیاری پایان خلاقیت ادبی او را اعلام کردند با یکی از نامهای مستعارش داستان...
توضیحات بیشتر
رومن گاری با چهار نام مختلف داستان نوشت، دوبار جایزهی گنکور برد، تا پایان عمرش به ژنرال دوگل وفادار ماند و هیچ گاه نتوانست خاطرهی فداکاریهای خارقالعادهی مادرش را از یاد ببرد. در سالهایی که بسیاری پایان خلاقیت ادبی او را اعلام کردند با یکی از نامهای مستعارش داستان...
با هم رفتیم بالا. نمیتونستم باور کنم. بیست و دو سالش بود، از من بزرگتر بود، و حالا مال خودم بود. بهم یاد داد که چطور خودمو بشورم و چه جوری عشقبازی کنم... البته خودم میدونستم، اما گذاشتم حرفش رو بزنه که خوش باشه، علاوه بر این از صداش...
توضیحات بیشتر
با هم رفتیم بالا. نمیتونستم باور کنم. بیست و دو سالش بود، از من بزرگتر بود، و حالا مال خودم بود. بهم یاد داد که چطور خودمو بشورم و چه جوری عشقبازی کنم... البته خودم میدونستم، اما گذاشتم حرفش رو بزنه که خوش باشه، علاوه بر این از صداش...
در خیابان باریک و روشن از نور مهتاب، دو مرد در فاصلهی چند متری یکدیگر، ناگهان پدیدار شدند. لحظهای کاملاً بی حرکت مانده، با چوبدستیهایشان سینهی هم را نشانه گرفتند، سپس همین که یکدیگر را شناختند، چوبدستیها را زیر شنلهایشان پنهان کرده، فرز و چابک، در یک جهت به...
توضیحات بیشتر
در خیابان باریک و روشن از نور مهتاب، دو مرد در فاصلهی چند متری یکدیگر، ناگهان پدیدار شدند. لحظهای کاملاً بی حرکت مانده، با چوبدستیهایشان سینهی هم را نشانه گرفتند، سپس همین که یکدیگر را شناختند، چوبدستیها را زیر شنلهایشان پنهان کرده، فرز و چابک، در یک جهت به...
آقا و خانم دورسلی ساکن خانهی شمارهی چهار خیابان پریوت درایو بودند. خانوادهی آنها بسیار معمولی و عادی بود و آنها از این بابت بسیار راضی و خشنود بودند. این خانواده به هیچ وجه با امور مرموز و اسرارآمیز سروکار نداشتند زیرا سحر و جادو را امر مهمل و...
توضیحات بیشتر
آقا و خانم دورسلی ساکن خانهی شمارهی چهار خیابان پریوت درایو بودند. خانوادهی آنها بسیار معمولی و عادی بود و آنها از این بابت بسیار راضی و خشنود بودند. این خانواده به هیچ وجه با امور مرموز و اسرارآمیز سروکار نداشتند زیرا سحر و جادو را امر مهمل و...