
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#گربه_لوبیاپز
#سانجا_چیال
#ترجمه_اسماعیل_پورکاظم
داستان ٢١ صفحه است که از سایت طاقچه آن را خواندم. به صورت کودکانه نوشته شده است و درباره ی گربه ای تنبل به اسم مارمالاد است، او خیلی به تنبلی عادت کرده است و حتی دوست ندارد از رختخوابش بلند شود. در رفاه زندگی می کند و همه وسایل و اثاث خانه اش را به شکل لوبیای پخته سفارش داده است. یک روز گیج و بی حال از خواب بلند شد و فهمید دیشب برف سنگینی باریده است. بعد به سمت آشپزخانه رفت اما لوبیاهای پخته او تمام شده بود و موش آن ها را خورده بود. با ناراحتی به سمت حیاط رفت تا از درخت بزرگ و تناور خود که همیشه از آن لوبیای پخته رشد و تولید می شود و همیشه به اندازه یک ماه لوبیا پخته داشت، لوبیا بردارد اما وقتی دید که درخت سر جایش نیست، خیلی ناراحت شد. جیغ و فریاد می کشید و دور خود می پیچید. بعد تصمیم گرفت به دنبال درخت برود و آن را پیدا کند. مارمالاد حتی دوست نداشت به خودش زحمت بیرون رفتن بدهد چون گربه ای پرتوقع و پرافاده بود. در بین راه چند تا از دوستانش را می بیند و شروع به نصیحت کردن او می کنند که چرا به درخت نرسیده ای، علف های هرز آن را وجین نکردی و از آن مراقبت نکردی! چون درخت ناراحت شده و از خانه تو فرار کرده است. مارمالاد بالاخره درخت را در پارکی پیدا می کند و از او خواهش می کند که به خانه برگردد اما درخت به مارمالاد می گوید: تو خودخواه، تندخو، لجوج و بدجنس هستی تو بی عاطفه و بی فکری. هیچ وقت به من رسیدگی نمی کنی. حتی با من که درختی منحصر به فردی هستم، هیچوقت حرف نمی زنی و قدر مرا نمی دانی. فکر می کنی درخت لوبیا پخته بودن کار ساده ای است؟
مارمالاد کمی با خودش فکر می کند و می بیند درخت راست می گوید. ادامه ماجرا را خودتان بخوانید.
#برداشت_لیلا_طاهری_نژاد
@Deaf_lyla
https://splus.ir/ketabkhani_ktab