حیرانم، همچو دیوانگان،
سرافکنده در سایههای کردار خویش،
ویرانهای از طوفان خاطرات،
میسرایم؛
نقش عشق،
آتشی سوزان در خیالم،
شعلهور.
خاموشتر از نجوای فریادها
در دل سکوتی ژرف
هراسانم،
از تیرگی و ظلمت خویشتن.
دلشکستهتر از همیشه،
و در زنجیر یادها
آیینهها فریاد میزنند،
شعرهای ناب را،
در هر تار و پود وجودم
تجلی میکنند
با چشم دل،
به تصویر میکشانم،
خویش را
میسرایم
نقش یاد را،
نقش عشق،
سرافکنده از کردار خویش.
...
توضیحات بیشتر