
#داستان_بخوانیم
#معرفی_کتاب
#هر_جا_عشق_هست_خدا_هست
#نویسنده_لئون_تولستوی
#مترجم_دره_دادجوی_توکلی
#انتشارات_سرا_1380
این داستان بلند، داستان زندگی مردی به نام مارتین است که شغل او کفاشی است. او به سختی کار می کند و از مواد عالی برای تعمیر کفش استفاده می کند اما هرگز دستمزد بیشتری نمی گیرد. او در محله زندگی خود، دوستان و آشنایان بسیاری دارد و دارای همسر و سه فرزند است که ابتدا همسر خود را از دست می دهد و دچار غم و اندوه شدیدی می شود و بعد از آن دو پسر خود را در اثر بیماری از دست می دهد و بعد از چندی آخرین فرزندش نیز به علت تب سوزان و تشنج می میرد و مارتین دچار غم و اندوه بسیار شدیدی می شود.
روزها برای آرامش خود به کلسیا می رود و از زندگی خود بسیار ناامید می شود و از خداوند شکایت و گله می کند، تا این که پیرمردی روحانی به صحبت با او می پردازد و به مارتین می گوید علت ناامیدی انسان این است که به خاطر خودش زندگی می کند.
مارتین سوال می کند که پس انسان به خاطر چه چیز زندگی می کند؟
پیرمرد روحانی جواب می دهد: انسان تنها به خاطر خداوند باید زندگی کند. اگر بیاموزیم که به خاطر خدا زندگی کنیم، دیگر از هیچ چیزی غمگین نخواهیم شد.
بعد از آن مارتین می پرسد: چگونه می توانم به خاطر خدا زندگی کنم؟
پیرمرد روحانی جواب می دهد: اگر سواد داری، کتاب انجیل تهیه کن و بخوان تا خیلی چیزها را یاد بگیری.
مارتین به شدت به خواندن کتاب انجیل علاقه مند می شود. او تصمیم می گیرد، مطالعات خود را ادامه دهد و در این راه موفق می شود و پیشرفت بسیاری می کند. او می فهمد که برای رسیدن به خداوند باید به نیازمندان و مستمندان کمک کند.
در آخر داستان نیز می خوانیم که مارتین با حضرت مسیح دیدار و گفت وگو می کند.
#برداشت_از_لیلا_طاهری_نژاد
@Deaf_lyla
https://splus.ir/ketabkhani_ktab