اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۱/۰۳/۱۸
  • تعداد بازدید: ۱,۲۸۸

اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست

همسایه نیازمندی داشتیم که روزی از مادرم کاسه ای نخود خواست.

مادرم به او از منزل نخود داد، چون پدرم اختیار بخشش از منزل را به مادرم داده بود.

۱۰ روز گذشت، باز آن زن برای نخود به خانۀ ما آمد و مادرم کاسه ای نخود به او داد.

گفتم: مادر! این همسایۀ ما خیلی اهل اسراف است؛ یک کاسه نخود را ما دو ماه می خوریم ولی آن ها ۱٠ روزه اسراف و تمام می کنند.

مادرم گفت: پسرم! اشتباه فکر نکن، ما هر روز برنج می خوریم و آنان مثل ما برنج ندارند و هر روز آش می خورند.

ما از روی میلمان غذای باب میل خود می پزیم ولی آنان از روی آنچه در خانه دارند، غذا درست می کنند؛ پس برنامۀ غذایی ما از روی میل ماست و برنامۀ غذایی آنان از روی آنچه در خانه دارند.

درنتیجه ما اسراف می کنیم، نه آنان!

agent نویسنده: محسن یوسفی

می پسندم (۵) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

مسیر درست کسب علم
مسیر درست کسب علم
به یاد دارم جوانی همیشه نزد پدر می‌آمد و از او می‌خواست در راه معرفت...

محبتت را صرف هرکسی نکن
محبتت را صرف هرکسی نکن
هر بار که پدرم برنج جدیدی می‌خرید، مادرم پیمانه را کمتر از روزهای دیگر می‌گرفت. او...

اسیر پیش‌فرض‌های خود نباشیم
اسیر پیش‌فرض‌های خود نباشیم
رﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎشینی ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ‌ﺍﯼ ﭘﺮﭘﯿﭻ ﻭ ﺧﻢ در حال...

فصل‌های زندگی هم مثل فصل‌های سال ماندنی نیستند
فصل‌های زندگی هم مثل فصل‌های سال ماندنی نیستند
مردی چهار پسر داشت. او هرکدام از آن‌ها را در فصل‌های مختلف به سراغ درخت...

ارسال نظر برای «اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست»
نمایش فرم

نظرات کاربران (0)
    نتیجه‌ای یافت نشد.

برو بالا