اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۱/۰۳/۱۸
  • تعداد بازدید: ۹۷۷

اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست

همسایه نیازمندی داشتیم که روزی از مادرم کاسه ای نخود خواست.

مادرم به او از منزل نخود داد، چون پدرم اختیار بخشش از منزل را به مادرم داده بود.

۱۰ روز گذشت، باز آن زن برای نخود به خانۀ ما آمد و مادرم کاسه ای نخود به او داد.

گفتم: مادر! این همسایۀ ما خیلی اهل اسراف است؛ یک کاسه نخود را ما دو ماه می خوریم ولی آن ها ۱٠ روزه اسراف و تمام می کنند.

مادرم گفت: پسرم! اشتباه فکر نکن، ما هر روز برنج می خوریم و آنان مثل ما برنج ندارند و هر روز آش می خورند.

ما از روی میلمان غذای باب میل خود می پزیم ولی آنان از روی آنچه در خانه دارند، غذا درست می کنند؛ پس برنامۀ غذایی ما از روی میل ماست و برنامۀ غذایی آنان از روی آنچه در خانه دارند.

درنتیجه ما اسراف می کنیم، نه آنان!

agent نویسنده: محسن یوسفی

می پسندم (۵) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

مادری که در جوانی، پیر شد
مادری که در جوانی، پیر شد
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت: به شرطی...

مسیر درست کسب علم
مسیر درست کسب علم
به یاد دارم جوانی همیشه نزد پدر می‌آمد و از او می‌خواست در راه معرفت...

محبتت را صرف هرکسی نکن
محبتت را صرف هرکسی نکن
هر بار که پدرم برنج جدیدی می‌خرید، مادرم پیمانه را کمتر از روزهای دیگر می‌گرفت. او...

بند نافِ بریده‌شده را به هر جایی گره نزن
بند نافِ بریده‌شده را به هر جایی گره نزن
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی، اما رازش را نفهمیدیم. به مادر دل...

ارسال نظر برای «اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست»

برو بالا