در این داستان مردی که ازدواج کرده و خوشحال تر است اما گاهی دلش برای آن زمان های مجردی تنگ می شد و کنار آمدن با این حس سخت تر از همیشه بود. او فکر می کرد این عذاب وجدان است. دلش برای تنهایی و بی عشقی دوران مجردی تنگ نمی شد، بلکه برای زندگی دانشجویی در پلاک هشت خیابان پرل واقعاً تنگ می شد. این مساله بیش از اینها پیچیده بود، چون گفتن این موضوع به همسرش خطرناک بود. حالا شاید گیل هم دلش برای دوران مجردی با دبرا الن تامپسون تنگ می شد؟ اگر اینطور بود، مساله جدی تری وجود داشت.

کتاب «شفاگر جنون» داستان گروهی از دوستان جوان است که برای رسیدن به رضایت تلاش می کنند. عمر، عابد و پیو سه هم خانه از نقاط مختلف دنیا برای تحصیل به آمریکا آمده اند. عمر اهل استانبول و دانشجوی دکتری علوم سیاسی است که با فرهنگ آمریکا سازگار می شود و عاشق یک خانم شکلات ساز به نام گیل می شود که تمایل به خودکشی دارد. گیل اهل آمریکا است و با فرهنگ خود بیگانه و در جستجوی هویت خود است. بعد از مدت ها، رابطه ی این دوستان با یکدیگر تغییر می کند. «شفاگر جنون» یک سفر اکتشافی درباره ی عشق، رفاقت، فرهنگ، ملیت، غربت و حس تعلق است.

#برداشت_از_لیلا_طاهری_نژاد