آخرین باری که کتاب خواندیم چه زمانی بوده؟ اصلا آخرین کتابی که خوانده ایم چه بوده؟ نه اینکه از سر نیاز کتابی را باز کرده باشیم و چند ورق زده باشیم؛ کتاب خواندن به همان معنی که همه ی ما تجربه اش کردیم. اینکه جلد کتاب را باز کنیم و از کلمه ی اول تا آخر آن را سر بکشیم. راستش را بخواهید خود من هم مدت هاست که با ولع سابق کتاب نخوانده ام. بهانه؟ تا دلتان بخواهد زیاد است. شاغلیم، زمان زیادی را در ترافیک می گذرانیم، درس داریم، خسته ایم و هزار و یک بهانه ی منطقی و غیرمنطقی دیگر. اما بیایید کمی منصفانه به سبک زندگی امروزمان نگاه کنیم. در کنار همین بهانه ها، ما برای سریال دیدن وقت داریم. برای کافه نشینی و معاشرت با رفقایمان هم وقت داریم. از همه مهم تر برای گشت وگذار در فضای مجازی ساعت ها وقت می گذاریم. قفل تلفن هوشمندمان را باز می کنیم و چشم هایمان که خسته شد متوجه می شویم چند ساعت در حال تردد بین شبکه های اجتماعی و اسکرول بی هدف روی صفحه های تلگرام، اینستاگرام، توییتر و قس علی هذا بوده ایم.
چشم و ذهن ما درست مثل یک ظرف با گنجایش محدود است و اطلاعات خوانده و دیده و شنیده شده مثل محتویات آن. بالاغیرتا هرکدام از ما عضو چند کانال و گروه تلگرامی هستیم؟ چندتا از این کانال ها و گروه ها مجموعه های تخصصی با اطلاعات مهم و قابل اتکا محسوب می شوند؟ تا قبل از شیوع اینترنت (راستش را بخواهید عمدا از واژه ی شیوع استفاده کردم) کتاب در زندگی منِ متولد دهه ۶۰ جایگاه مهم تری داشت. لذت جهان قصه خواندن بود و رویاپردازی درباره ی جهان قصه. از همسایه های احمد محمود بگیر تا جنگ و صلح لئو تولستوی. قصه ها جهان رویایی مان را می ساختند و مثل یک کلاس درس خوب می گفتند زندگی خوب و خوب زندگی کردن چگونه است. ظرف ذهن ما حالش خوب بود. خوراک خوب گیرش می آمد و هرروز تشنه تر بود برای رویاپردازی و ساخت دنیاهای جدید.
ذهن ما در حال بمباران اطلاعاتی است. دوست داشته باشیم یا نه، از صبح تا وقتی که نیت خوابیدن می کنیم در میان کوران اطلاعات قرار گرفته ایم. اطلاعاتی که به قول قدیمی ترها بیشترش علم لاینتفع است و به هیچ دردی نمی خورد. تازه این بدون استفاده بودن در صورتی است که اطلاعاتی درست و صحیح را به خورد خودمان بدهیم. شرط می بندم درصد بسیار بالایی از چیزهایی که می خوانیم، می بینیم و می شنویم دروغ های تاریخ گذشته ای هستند که برای گدایی چند لایک بیشتر منتشر می شوند. مطالبی که جز پر کردن ذهن، ما را نسبت به اخلاقیات بی خیال می کنند. حواستان هست چقدر به شوخی های قومیتی، جنسیتی و در کل نسبت به هر چیزی که روزی برایش رو ترش می کردیم بی تفاوت شده ایم؟ از من بپرسید گناهش را می اندازم گردن صفحه ی لمسی خوش رنگ گوشی تلفن و اینترنت پرسرعتی که به سادگی و با چند لمس همان صفحه در دسترس ماست.
همیشه در جمع دوستان این بحث را مطرح کرده ام: چقدر به مفهوم «کیفیت» در زندگی تان اهمیت می دهید؟ اگر از من بپرسید می گویم آدمی زاد برای هر حرکتی که در زندگی اش می کند باید این مفهوم را در نظر بگیرد. از انتخاب شغل، انتخاب رفیق و معاشر، غذا و پوشاک. هرجور بخواهم بنویسم کلیشه ای در می آید، ولی بیایید واقعا فکر کنیم که چقدر کیفیت خوراک ذهن برایمان اهمیت دارد. با توجه به درس و کار و باقی امور روزمره، ما در هر شبانه روز توانایی مشخص و البته محدودی برای خواندن، دیدن و شنیدن داریم. ذهن به راحتی پر و خسته می شود و برای جای گذاری و قفسه بندی اطلاعات ورودی نیاز به وقت و استراحت دارد. اطلاعات کوچک و به درد نخور (مصداق بارزش را می خواهید؟ همین ویدیوها و متن های صد من یک غاز تلگرامی) ذهن را پر می کنند و جایی برای نیازهای واقعی ذهن باقی نمی گذارند.
همه ی این ها گفتم که بگویم بیایید برای مدت کوتاهی هم که شده تمرین کنیم کیفیت محتویات ظرف ذهن مان را بالا ببریم. یک جستجوی سردستی به ما نشان می دهد که این روزها چه کتاب خوبی وارد بازار نشر شده. حتی می فهمیم چه کتاب های خوبی را سال هاست که از دست داده ایم. باور کنید یک کتاب خوب بهایی کمتر از یک پیتزای مخصوص با مخلفاتش دارد. اصلا نمی خواهم بگویم که از همین امروز چهارگوشه ی فضای مجازی را ببوسیم و خود را به عنوان یک کرم کتاب به جامعه معرفی کنیم. نه، روزی یک ربع کتاب خوب خواندن هم می تواند همان کیفیت ناب را برایمان زنده کند. کیفیتی که با توجه به طوفان اطلاعات متنوع و البته به دردنخوری که در دهه ی دوم قرن بیست ویکم به راه افتاده برایمان لازم است. تنوع انواع مختلف کتاب، اعم از کاغذی و صوتی و الکترونیکی به حدی رسیده که هیچ بهانه ای برای کتاب نخواندن قابل قبول نباشد.
یادمان باشد لااقل ۱۰۰ کتاب هست که هر آدمی باید پیش از مردنش بخواند.