اینجا مردمانش ساده اند!
قلبم از درد می نالد،
قاب های نور باید افراشت؛
زندگی را،
عشق را،
در دل
باید جستجو کرد
در نگاهی بی آلایش و پاک،
خنده هایی چون جویبار،
در سفره ای ساده،
دست های پرمهر،
ولحظه هایی که در کنار هم می رقصند
چون پرچم های شادی
آن کودکان
ساده اند
اما قلب هایشان
چشمه های خروشان و جاری از عشق
دردها می پوشانند
را با دوستی
و در دل شب،
با هم می سرایند
آوایی دلنشینی
چون پرندگان
زیبایی ها در سادگی است؛
و در سکوت صبحگاهان
که خورشید را بیدار می کند
از خواب
و دنیای خفته
رنگ عشق و امید می گیرد