هر هفته جمعه ها تا می خواهم بنشینم و برایت درد و دل کنم، صدای اشک و آهت غصه هایم را از یادم می برد. چه سوز و گدازی داری، چه ناله های غریبانه ای می زنی. فغانت آتش به جانم می کشد و بند بند وجودم را به خاکستر تبدیل می کند. می دانم، علت اشک هایت را خوب می دانم. می دانم که چقدر از دست ما بندگان رنجور و دل آزرده هستی، می دانم آنقدر که تو برای ما اشک می ریزی ما دلسوز خود نیستیم و غافلیم. در فراسوی خیال می بینمت که خسته ای از شنیدن توبه های تکراری، خسته ای از اینکه ما شیعیانت که امیدت را بر ما بسته ای، هنگام جور و گناه، تو را حاضر و ناظر نمی بینیم و قسم ها التماس هایت را نمی شنویم. طوری به شیرینی آنی و آرامش ظاهری وسوسه های شیطان دل بسته ایم که همانند مهر مادری برایمان جدایی ناپذیر شده است، یادمان رفته است که الا بذکر الله تطمئن القلوب، فراموش کرده ایم که یاد تو با یاد خدا یکی ست و تو مایه ی رسیدن نعمات و محبت های خدا بر ما هستی، روی بی همتای تو را به رخ های خوش آب و رنگ، به ارزانی فروخته ایم و بی حجابی مان، خود، حجابی برای ندیدن رخساره ات گشته است. چه راحت وساده خود را فریب می دهیم، خیال می کنیم که دلی پاک داریم و ضمیری صاف و روشن، غافل از اینکه از کوزه همان برون تراود که دراوست. ما را ببخشای ای کریم. ما را ببخش از اینکه وقتی نداریم تا برایت صرف کنیم، دغدغه های دنیا آنقدر گرفتارمان کرده است که یاد تو را، همانند عکسی نیمه سوخته در آلبوم های خاک خورده ی ذهنمان به باد فراموشی سپرده ایم. ما را ببخش اگر برای برآورده شدن حاجات خود تو را می طلبیم، نه به خاطر خودت، ما را عفو کن اگر لاف می زنیم که در راه مهدی (عج) قدم بر می داریم و فقط از این راه طولانی، یک گام بیشتر به نام گریه بر نداشته ایم، ما را ببخش اگر فقط حرف می زنیم و از عمل خبری نیست. ای کاش بتوانیم درک کنیم که تو تنها با حرف نمی آیی و با حلوا حلوا گفتن، دهان آدمی شیرین نمی شود. ای کاش متوجه شویم که برای رسیدن به تو می بایست دل از همه ی تعلقات دنیوی برکند و نفس را آنقدر لگدمال کرد که تبدیل به یک پادری شود. مهدیا، برایمان دعا کن که به معنای واقعی کلمه تو را بشناسیم، راهت را بشناسیم، طریقه ی حرکت در مسیر حق و عدالتت را به درستی تشخیص دهیم و در مواجهه با آفات آن پیروز باشیم، دعایمان کن بفهمیم که نباید ملاقات گرا بود و با تشبّه به خصلت های ناب تو، تو خود به دیدار ما می آیی و حجاب از چشممان بر می کنی، از خدا بخواه که اعمال و اهداف نیک با خونمان آمیخته شود تا بتوانیم به زعم خود شرایط را برای ظهورت آماده سازیم و ابرهای سیاه را کنار بزنیم تا روی خورشیدسان ات نمایانگر شود و ظلمت جهان را به روشنایی تبدیل کند. آقا جان، می دانم که لایق نیستم که خود را جزو منتظرانت خطاب کنم، اما بدان که منتظرم تا این جسم نالایق را فرش راهت نمایی و قدم بر چشمان سپیدم نهی، هر جمعه به عشق تو ندبه می خوانم و از پشت پنجره منتظرم تا شاید قاصدکی از تو برایم خبری بیاورد و نسیمی از بوی خوشت مرا مست کند. به عزت و شرافتم قسم می خورم که با ذکر العجل از دنیا بروم که شاید منتی بگذاری و با دست های خودت چشمانم را ببندی. العجل یا مهدی (عج)