محضر مبارک حضرت بقیه الله العظم آقا امام زمان! سلام بر آنکه شوق دیدارش و انتظار آمدنش در دل ها گل امید می رویاند و به زندگی ها معنی می بخشد. سلام؛ مهدی جان! سلامی به بلندای سال های پر محنت دوریت، سلامی به گرمی خورشید روز ظهورت. آقایم! سلام مرا از قلب تاریک اما عاشقم پذیرا باش. می خواهم تا به وسعت نامت بنگارم، اما نمی توانم .نام تو وسعتی نامتناهی است، که من را توان رسیدن به آن نیست. تنها می توانم کلماتی آغشته به رنگ عشق تقدیمت کنم ،یا مولا! امشب می خواهم بنویسم؛ آری، می خواهم از عقده هایم از تمام درد هایم بنویسم. امشب تنهایی ام را با یاد تو آذین میبندم. سال هاست که در بند گناهان اسیر شده ام و تنها نجات دهنده اش تویی ؛ آری، تو همان سوار سبز پوشی هستی که از پس کوچه های انتظار خواهی آمد. وقتی که می رفتی، گفتی که: "اگر خزان شد خواهم آمد و بهار را خواهم آورد" وقتی می رفتی،گفتی که:"من تو را نمی خواهم و هر وقت که مرا از ته دل بخوانی و نجوادهی خواهم آمد".روزها از پی هم گذشتند و سال هاست که خزان آمده و نه تنها بر دنیا بلکه بر قلب ها نیز حاکم شده است. مگر نگفتی که:"اگر هر موقع صدایم کنی خواهم آمد." پس چرا نمی آیی؟ شاید آنقدر بدی کرده ام شاید آن قدر با تو صادق نیستم که حائل ها بین من و شما افتاده و مانع از آن شده که صدای خواهشم را بشنوی. می گویند وقتی بیایی دیگر هیچ کس از دست های تهی، از چشم های خیس و از سفره های خالی سراغ نمی گیرد. دیگر هیچ دستی شاخه ها را نمی شکند، دیگر هیچ قانونی احساس های عاشقانه را در جوار جوانه های گل مریم به صلیب نمی کشد و هیچ اندیشه ای ققنوس شعر را در آتش فریاد خاکستر نمی کند. شانه های خسته ام را به کجا تکیه دهم؟ دستهای بسته ام را به که بسپارم؟ بی تو ثانیه ها تکراری اند. اگر انتظار آمدنت نبود زمین یخ می کرد و زمان می مُرد و انسان می اَفسُرد. وقتی نام تو یگانه ناجی بشریت می آید، پیچک های سبز بر اندیشه فکرم می پیچد. بیا، بیا که چشم به راه توام، بیا که قطره قطره اشک هایم را برای شستشوی مسیرت نگه داشته ام. ای آقا و سرور ما! تو می دانی که جهان امروزه در ناعدالتی غوطه ور است؛قدرت های استکباری با در اختیار داشتن ثروت فراوان و تکنولوژی پیشرفته بر مردم فقیر و ضعیف ستم می رانند. فقر فرهنگی، اقتصادی، سیاسی همه را گرفته است.اکنون با همه وجود در پی یک "منجی عادل" و فریاد گری است که پیشوای ستم ستیز و مؤید به روح القدس باشد. به چشم هایشان بنگر ،که جز چشم انتظار آلودی چیزی نمی توان دید،صدای قلب هایشان را بشنو که از تپش قلب هایشان مفهوم کلمه منتظر را می توان درک نمود،شاید قلب هایشان نیز با خود پیمان بسته اند که تا هنگامی که بیایی تو را صدا زنند. چه انتظار بی انتهایی ! آه خدای من ! تا کی دعا و اشک را پیشواز قدم های او کنیم؟ بی تو شب ها غرق سیاهی و ستاره ها بی فروغ اند. خستم از بی عدالتی های مدام. بیا مهدی من! بیا تا واژه زیبای انتظار را با تمام تلخی اش به کاممان شیرین گردانی. ای گل نرگس! قَسَمت میدهم که به دلتنگی های جاده های انتظار و غربت کوچه پس کوچه های بی کسی، این دلتنگی را از ما برهان. مهدیا! به حق مادرت زهرا بنواز در گوشم این ندا را " انا المهدی ". به امید انکه نماز جمعه دیگر را به امامت تو در مسجد سبزت جمکران به پا دارم.