این بار داشتم میرفتم به سمتش که با صدای بوق اتوبوس از خواب پریدم. چشمانم باز بود اما انعکاس آن خواب هنوز در ذهنم جریان داشت. حتی برای یک لحظه هم نمیتوانستم به چیز دیگری فکر کنم. درست مثل ماهیای که از تنگ آب بیرون افتاده باشد، خیال آن...
توضیحات بیشتر
این بار داشتم میرفتم به سمتش که با صدای بوق اتوبوس از خواب پریدم. چشمانم باز بود اما انعکاس آن خواب هنوز در ذهنم جریان داشت. حتی برای یک لحظه هم نمیتوانستم به چیز دیگری فکر کنم. درست مثل ماهیای که از تنگ آب بیرون افتاده باشد، خیال آن...